تاریخچه

سرگئی آیزنشتاین؛ خالق هنر انقلابی

سرگئی آیزنشتاین

سرگئی آیزنشتاین (23 ژانویه 1898 – 11 فوریه 1948) کارگردان، تئوریسین سینما و از پایه‌گذاران مکتب مونتاژ اهل اتحاد جماهیر شوروی بود.سرگئی میخائیلویچ آیزنشتاین، کارگردان و تئوریسین بزرگ سینمای شوروی با عقایدی انقلابی بود. او کارگردانی بود که هدفش در سینما را خلق هنر انقلابی بدون مصالحه و وارد کردن ضربات پی‌درپی به آگاهی و احساسات تماشاگر عنوان می‌کرد. وی در زمینه ساخت فیلم‌های نوین کوشش فراوانی به‌کار بست. با استودیو ادیب همراه باشید تا با این هنرمند انقلابی آشنا شوید.

سرگئی آیزنشتاین که بود؟

او بدون شک مهم ترین نظریه پرداز و فیلمساز جنبش مونتاژ محسوب می‌شود. او از کوله شف و پودوفکین که نماها را مثل آجر و فیلم سازی را مثل روی هم قراردادن آجرها می پنداشتند انتقاد کرد. در واقع او پیچیده ترین تئوری و درک از مونتاژ را داشت. آیزنشتاین مونتاژ را یک اصل خلاقۀ عمومی می دانست که در دیگر هنرها همچون نمایش، شعر و نقاشی سنتی نیز وجود دارد و در رساله اش در سال 1929 اعلام کرد که اصل مونتاژ را باید همچون تصادم عناصر درک کرد.

او از مفهوم دیالکتیک هگل و مارکس برای تشریح نظریه ی مونتاژ خود استفاده می کند و سنتز (هم نهاد) را حاصل برخورد تز و آنتی تز (برابر نهادها) می داند. بدین سان ما در فیلم های آیزنشتاین سکانس های متعددی می بینیم که در آن مثلا ویژگی های گرافیکی نماها در تضاد با یکدیگر قرار دارند.

زندگی و فعالیت‌های هنری سرگئی آیزنشتاین

سرگئی آیزنشتاین در ۱۸۹۸ میلادی در شهر ریگا در روسیه به دنیا آمد. او فرزند یک کشتی ساز بود و در رشته مهندسی معماری تحصیل می کرد. در زمان وقوع انقلاب ۱۹۱۷ میلادی دانشجو بود. در ۱۹۲۰ میلادی و در پایان جنگ داخلی به فعالیت های هنری جذب شد. او به عنوان طراح در تماشاخانه های فورگر و مه یر هولد به کار پرداخت و سپس به عنوان کارگردان به «تماشاخانه فرهنگ کارگری» پیوست.

شروع تدوینگری

فعالیت در تماشاخانه فرهنگ کارگری برای آیزنشتاین با تجربه های جدیدی همراه بود. اجرای نمایش «ماسک ضدگاز» در یک کارخانه گاز باعث شد تا از تئاتر به سینما به عنوان تدوینگر نقل مکان کند. او در ادامه چند فیلم کوتاه نیز ساخت و خود، آنها را تدوین کرد. او همچنین، فیلم آلمانی «دکتر مابوزه قمارباز» را برای اکران در شوروی از ابتدا تدوین کرد تا اینکه در ۱۹۲۴ میلادی نخستین فیلم بلند خود یعنی اعتصاب را ساخت.

آیزنشتاین در ۱۹۲۹ میلادی برای فیلمبرداری فیلم ترانه های احساسی که ترکیبی از تصاویر و موسیقی بود به پاریس رفت. سپس در ۱۹۳۰ برای همکاری با استودیو پارامونت به هالیوود نقل مکان کرد. امیدوار بود که در آنجا بتواند در فضای آزادتری، کار فیلمسازی اش را ادامه دهد و تجربه‌ای از سینمای ناطق کسب کند. اما فیلمنامه‌هایی که برای شرکت آمریکایی پارامونت نوشت، پذیرفته نشد و بدین ترتیب در آمریکا شکست خورد.

سرگئی آیزنشتاین کارگردان روسی

پرشورترین طرح زندگی آیزنشتاین

پس از آن در ۱۹۳۲ میلادی به مکزیک رفت و با سرمایه جمع‌آوری شده، فیلم زنده باد مکزیک را کارگردانی کرد اما کار نیمه تمام متوقف شد. کار تدوین فیلم هم بدون آیزنشتاین انجام گرفت. آیزنشتاین روحیه خود را از دست داد. او چون انتظار نداشت طرحی که به قول خودش پرشورترین طرح زندگی اش بود به چنین سرانجامی بینجامد. به همین دلیل هم در اواخر ۱۹۳۲ میلادی به شوروی بازگشت و به تدریس در سینما و ساخت فیلم های دیگر خود مشغول شد تا اینکه در ۱۱ فوریه ۱۹۴۸ میلادی چشم از جهان فروبست. در این جستار نگاهی گذارا به فیلم های او داریم.

آثار آیزنشتاین

اعتصاب

آیزنشتاین نخستین فیلم بلند خود را اعتصاب نامگذاری کرد.  منتقدین، لقب «اولین اثر انقلابی سینمای شوروی» را به این فیلم دادند. او در این فیلم به دنبال شیوه های جدید تدوین، مونتاژ و فیلم برداری بود. این تلاش ها منجر به ارایه تئوری مونتاژ معروف او شد. آیزنشتاین این ایده را از شیوه خط نویسی ژاپنی فراگرفته بود. این فیلم که بازگو کننده سرکوب اعتصابات به وسیله سربازان تزار است. در این راستا آیزنشتاین عکس های کارگرانی را که توسط مسلسل کشته شده بودند، با عکس هایی از گله گاوی که در حال سلاخی شدن در کشتارگاه هستند، کنار یکدیگر گذاشت.

یکی از شاخصه های برجسته فیلم اعتصاب این است که به جای روایت ماجرای قهرمانان فردی، تلاش می‌کرد تا با قهرمانان جمعی کار کند. این در هماهنگی کامل با مضمون فیلم‌های او یعنی رخدادهای تاریخ انقلاب روسیه بود. این ویژگی از ویژگی‌های منحصر به فرد سینمای آیزنشتاین محسوب می شود.

رزم‌ناو پوتمکین

فیلم رزم‌ناو پوتمکین به شدت تحت تاثیر انقلاب بلشویکی است. این فیلم از نخستین فیلم‌های شکل‌دهنده‌ سینمای اتحاد جماهیر شوروی و مهم‌ترین و مشهورترین فیلم جنبش مونتاژ شوروی محسوب می شود. فیلم با تصاویری از امواج خروشان که به موانعی برخورد می کنند، آغاز می شود، امواجی که می تواند نشان دهنده امواج انقلاب باشد. به طور کلی آیزنشتاین در فیلم بسیار به نمادگرایی می پردازد.

آیزنشتاین عقاید انقلابی داشت. سیاست از مهم ترین عناصر زندگی او به شمار می رفت. او باورهای سیاسی و انقلابی خود را در این فیلم به اوج می رساند. در سکانس درخشان «پلکان اودسا» از این فیلم، به گلوله بسته شدن مردم بی گناه شهر را به وسیله قزاق ها به تصویر می کشد. «پلکان اودسا»، قلب فیلم و سمبلی از «انقلاب» است.

اکتبر

آیزنشتاین قبل از ساخت فیلم اکتبر، بارها و بارها فیلم «تعصب» را تماشا کرد. تعصب، ساخته گریفیث فیلمساز آمریکایی است. فردی که علاقه‌مندی آیزنشتاین به سینما با تماشای آثار او آغاز شد. اکتبر فیلمی صامت راجع به بزرگداشت دراماتیک انقلاب اکتبر است. این فیلم برای دهمین سالگرد این واقعه در ۱۹۲۸ میلادی ساخته و منتشر شد.

کهنه و نو

آیزنشتاین فیلم کهنه و نو را با استفاده از شعر موسیقیایی و ساکن در فضایی پر هرج و مرج کارگردانی کرد. این هرج و مرج‌ها درباره سیاست‌های کشاورزی روسیه شوروی بود. کهنه و نو با سانسور زیاد مواجه شد. این فیلم حکایتی آموزشی درباره تحول شخصیت یک روستایی روسی از واپسگرایی و فقر به رفاه است. اشتراکی شدن مزارع این رفاه را برای او به ارمغان می‌آورد.

این فیلم نیز همچون فیلم‌های دیگر آیزنشتاین بر پژوهش دقیقی استوار بود. بیشتر صحنه‌های فیلم را در مکان‌های واقعی تصویربرداری کردند. این اتفاق همچون فیلم اکتبر از آن آزمایشگاهی تجربی ساخت که پربیننده‌تر از فیلم‌های قبلی او شد.

الکساندر نوسکی

پس از فیلم کهنه و نو، آیزنشتاین به مدت ۹ سال اجازه ساخت فیلم را نداشت. در ۱۹۳۸ میلادی فیلم الکساندر نوسکی را ساخت. این فیلم را به سفارش استالین برای اعاده میل به میهن‌پرستی در مردم شوروی ساختند. آیزنشتاین به جای جامه عمل پوشاندن به سفارش‌های حزبی با کمک موسیقی نابغه‌ای دیگر یکی از تجربه‌های نادر سینما را در زمینه تلفیق صدا و تصویر ارایه کرد. او یکی از بهترین فیلم‌هایش را به یادگار گذاشت. فیلم الکساندر نوسکی مبین این واقعیت است که آیزنشتاین اگر می‌خواست می‌توانست ورای ایدئولوژی زمانه‌اش حرکت کند.

ایوان مخوف

هنگام جنگ جهانی دوم و سیل فیلم‌های تبلیغاتی شوروی که وقف شرح فواید زندگی تزارها، سرداران و بزرگان ملی می‌شد، آیزنشتاین آخرین پروژه سینمایی خود یعنی ایوان مخوف را ساخت. فیلم یک پروژه سه قسمتی بود.

قسمت اول فیلم را در ۱۹۴۴ میلادی نمایش دادند. این قسمت جایزه استالین را نصیب آیزنشتاین کرد زیرا با نگرش استالین به تاریخ روسیه مطابقت داشت. قسمت دوم آن که در ۱۹۴۶ میلادی ساخته شده بود تا سال ها پس از مرگ آیزنشتاین اجازه پخش پیدا نکرد. ظاهراً استالین در قسمت اول فیلم با شخصیت ایوان مخوف همذات پنداری کرده اما قسمت دوم انتظارات او را برآورده نمی‌کرد.

هم‌زمان با پایان تدوین قسمت دوم، هنگامی‌که آیزنشتاین بر اثر حمله قلبی در بستر بیماری بود، انتقادهای تند کمیته مرکزی به فیلم آغاز شد. تصویر آیزنشتاین از سرکوب‌ها و تنهایی مرد ستمگری که تمام رفقای آماده به جنگش را نابود کرد، قیاس‌ها و شبهاتی را ایجاد می‌کرد که به مذاق استالین خوش نیامد.

یکی از شاگردان آیزنشتاین می‌گوید که وی خطر کرده و در قسمت دوم فیلم تصویری از زوال حکومت استالین ارایه کرده که ممکن بود در آن زمان به قیمت جانش تمام شود. در پی ممنوعیت پخش قسمت دوم فیلم، صحنه‌های فیلمبرداری شده قسمت سوم نیز از بین رفت.

دیدگاهتان را بنویسید